پس قباد به پادشاهی نشست و سوخرا را خلیفت کرد بر همه پادشاهی و گفت تا با من نبودی پسرت با من بود و حق وی واجب شد به خدمتی که مرا کرد اندرین راه و ترا نیز حق بر من واجبست که پدرم ترا استوار داشت و ملک بتو سپرد و دیگر آنکه خون فیروز را طلب کردی و آن خواستها باز ستاندی و همه کار خویش بیرون پرده بدو سپرد و سوخرا کار همیراند و قباد و داد و عدل بگستر و جهان آبادان کرد و شهرهای بسیار بنا کرد و هیچ ملک چندان بنا نکرد که قباد و بحدود اهواز و فارس شهری بنا کرد نام آن ازجان و دیگر شهر بنا کرد نام آن کازرون و شهر….