الهی عاجز و سرگردانم نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم الهی اگر بردارکنی رواست مهجور مکن و اگر به دوزخ فرستی رضاست از خود دور مکن الهی مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را الهی هر که را خواهی بر اندازی با درویشان دراندازی الهی همه تو ما هیچ سخن این است بر خود مپیچ الهی گفتم کریمم امید بدان تمام است تا کرم تو در میان است نا امیدی حرام است الهی طاعت فرمودی و توفیق بازداشتی و از معصیت منع کردی….