روزنه ۱: صفحات این جلد از کتاب «مقالات» بیش از آن شد که بر آورد کرده بودم ، پس باید مقدمه را کوتاه تر بگیرم. نخست قصد آن داشتم که اینجا در مقدمه ، دریچه ای برای هر مقاله ای بگشایم ، بعنوان مدخلی با نظر گاهی، برای آشنائی بیشتر خواننده و همراهی با او در فراز و فرود و پیچ و خم راههائی که درین کتاب خواهد پیمود، یعنی کار یکه وظیفه ناقدانست و اما … ؟! اما اکنون درین عجالت ، ناچارم دست پائین را بگیرم و کوتاه بیایم ، هم بعلت پرهیز از بازهم بیشتر شدن صفحات، وهم اینکه برایم سفری ناگزیر پیش آمد – درین چله زمستان که حتی در فهرست «هر چه بادا باد» یعنی برنامه بی برنامگیهای زندگیم نیز هیچ پیش بینی نکرده بودم ، از مقوله همان هزار نقش که بر آرد زمانه … و یکی از آن هزار ؛ باری مجال و فرصت از پنجهت نیز کم و کوتاه شد، و چون من زندگی را با دستور « سیل، سایل ! برو ، تاچه پیش آید » می گذرانم ، همچنان همراه شدم با آن جاری، و بهر حال اکنون ناچار کار مقدمه را از دریچه ها به روز نهها فرو کاستم ، تا ببینم بعد و بعدها چه وچها پیش خواهد آمد ؟
روزنه ۲: درین بیستواند سالی که من با شعر و ادب و دارائی و میراث فرهنگی مردم سرزمینمان ، وخاصه باشعر و ادب فارسی دیروز و امروز کما بیش سر و کار داشته ام…..