امتناع ژیل از سَیران به بیت با جِدِ آن پیلبان و بانگ هَیت این کلمه در فرهنگ های عربی دیده نشد و شاهد دیگری هم از جز مثنوی برای آن نیافتم.
از حسام الدین می خواهد مثنوی را به پیشکشی بپذیرد و همتی کند تا مشتاقان مجذوب، از حقایق آن بهره گیرند، هرچند رازهایی را که می بایست گفت در این دفترها نیامده. چون کسی که در خور شنیدن آن است نیست، باشدکه در آینده فرصتی به دست آید و گفتنی ها گفته شود. اما در حد امکان گفتنی را باید گفت و از منکران و ناقدان نباید هراسید و طعن آنان را بر خود هموار باید کرد و شنید.
قهر سر که لطف همچون انگبین کین دو باد رُکنَ هر اسکَنجبین انگبین گر پای کم آرد ز خل آید آن اسکنجبین اندر خلل قوم بر وی سرکه ها می ریختند نوح را دریا فزون می ریخت قند قندِ او را بُد مدد از بحر جود پس ز سرکهء اهلِ عالم می فزود واحدٌ کَالاف کی بود آن ولی بلکه صد قرن است آن عَبدُ العَلِی خُم که از دریا در او راهی شود پیش او جیحون ها زانو زند خاصه این دریا که دریا ها همه چون شنیدند این مثال و دمدمه شد دهانشان تلخ از این شرم و خَجَل که قرین شد نام اعظم با اقل در قِران این جِهان با آن جِهان این جهان از شرم می گردد جَهان این عبارت تنگ و قاصر رتبت است