تا جمالت عاشقان را زد به وصل خود صلا ما برفتیم تو دانی و دل غم خور ما از باغ لطف تو جوید ریاض رضوان آب اگر بلطف بخوانی مزید الطافست برو ای زاهد و دعوت میکنم سوی بهشت خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست غمش تا در دلم ماوا گرفتست میر من خوش می روی کاندر سر و پا میرمت درد ما را نیست درمان الغیاث توئی که بر سر خوبان کشوری چون تاج اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح آنرا که جام باد، صهباش میدهند بعد ازین دست من و دامن آن سرو بلند جهان بر ابروی عید از ملال وسمه کشید….