ویشوامبهار رای ساعت سه صبح طبق عادت همیشگی در ایران به قدم زدن مشغول بود. آنانتاناظر خرج قدیمی اش یک فرش و نازبالش آورد، آنگاه پائین رفت تا قلیان و تنباکو را بیاورد. رای این کارها را تماشا می کرد اما نمی نشست، با سری پایین انداخته، جلو و عقب می رفت. آب زلال سفید کنگ از فاصله ای نه چندان دور از کنار پایه معبد کالی، معبد أجدادی خانواده زای، به صورت جریانی باریک میگذشت.
همیشه یک لامپ برق پر قدرت در بالای خانه گنگولی ها که به تازگی به پول رسیده بودند، روشن بود، به نظر می رسید که نور این چراغ ستاره صبح را که هنوز در جنوب شرق آسمان سوسو میزند، به مبارزه دعوت می کند. ناقوس هر روز سه بار از بام خانه گنگولی به صدا در می آمد. در دو قرن گذشته ناقوس از خانه مجلل و باشکوه رای به صدا در می آمد. اما حالا دیگر به صدا درنمی آید.
حالا دیگر سحرخیزی جزئی از عادت ویشوامبهار شده و دلیل دیگر آن این است که کبوتران به محض این که ستاره صبح در آسمان ظاهر شود شروع به
اتاق موزیک….