جرأت نکرد به سراغ ترجمه ی طرز درست کردن ساندویچ های خوشمزه ی تمدن فنیقی برود. چون تا همین اواخر قرن هجدهم کلیسای کاتولیک رم، ساندویچ را نشانه ای کثیف از اوج هرزگی و شهوترانی و بی بندوباری می دانست و حتی برای خوردن ساندویچ هات داگ – به عنوان نمادی شنیع از آئین های فالیک – در ملاء عام مجازات های سنگینی را وضع نموده بود. سختگیری غذایی کلیسای کاتولیک به وضوح در نقاشی های مذهبی قرن چهاردهمی کلیسای دورافتاده در مرز آلبانی و یک کشور دیگر آشکار است. در تصویری هولناک و هراس انگیز در سقف این کلیسا، گروهی از دوزخیان شکمباره را می بینیم که به جرم خوردن ساندویچ – احتمالا هات داگ – محکوم به خوردن نان و ماست تا ابدالاباد در سرای اهریمن هستند..
مسأله ی چالش برانگیز ارتباط بین گناهکاری و چاقی چنان انباشته از پارادوکس و تضاد بود که تا زمان دکارت هیچ فیلسوفی جرأت پرداختن به آن را پیدا نکرد. دکارت با هوشمندی خاصی ذهن و جسم را به دو بخش کاملا مجزا تقسیم کرد: در حالی که جسم با بدن با بخش شکمی وجود می تواند تا خرخره بخورد، ذهن می تواند فارغ از آن به این مسأله فکر کند که ای بابا حالا کی اهمیت میده که چقدر بخوری؟ اینکه من نیستم……