الیزابت کوچک و شکننده و شاد ، تا چند ماه دیگر پنج سالش تمام می شود. او را به خودم فشردم و شروع کردم برایش به کتاب خواندن ، ناگهان مرا نگاه کرد و پرسید :
– زندگی یعنی چه ؟ جواب احمقانه ای به او دادم ب زندگی ، لحظه ای است بین تولد و مرگ . ۔ مرگی چیه ؟ ۔ مرگ وقتی است که همه چیز تمام می شود .
مثل زمان ؟ وقتی که برگهای درختان می ریزند و ولی عمر یک درخت با زمستان تمام نمی شود، نه ؟ وقتی بهار بیاید درخت دوباره زنده می شود ، نه ؟
– ولی برای مردها اینطور نیست. زنها و بچها هم همینطور . وقتی….