ادبیات در هر شکل و قالبی که باشد، نمایشگر زندگی و بیان کننده ارزشها و معیارها و ویژگیهایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آنها می چرخد. نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند بدور از آن ارزشها و معیارها باشد و بی توجه از کنار آنها بگذرد. به عبارت دیگر نقد و بررسی آثار ادبی را از دیدگاهی می توان درس زندگی نامید با همه گستردگی و تنوع و خصوصیات و مظاهر آن.
ادبیات از دو گذرگاه ما را با زندگی پیوند می دهد: از گذرگاه عاطفی، وقتی که آن را میخوانیم؛ از گذرگاه خردورزی، وقتی که آن را بررسی و نقد میکنیم. وقتی ما قطعه شعری را می خوانیم، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه های مشترک پیدا میکند و با او هم سویی روانی پیدا میکنیم، و یا وقتی سرگذشتی را در مطالعه می آوریم، به قول
آندره مورواه در کشاکش حادثه بزرگی قرار میگیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه آمیختگی پیدا میکند؛ در این موارد نفس و جان ما نمی تواند از اثرپذیری برکنار ماند. از جهت خردورزی نیز اگر به درستی به تحلیل و نقد آثار ادبی بنشینیم و جنبه های مثبت و منفی آنها را دریابیم زندگی را مطرح ساخته ایم. چه، آثار ادبی نیست مگر انعکاس زندگی و برخورد نویسنده یا شاعر با معیارها و ارزشها….