در ستایش دانش. در بخش پیشین در رابطه با جان سخنانی در باره دانش از گرشاسپنامه نقل شد و در اینجا چند بیت دیگر هم آورده می شود
نه سیر آید از گنج دانش کسی نه کم گردد آرزو ببخشد بسی به از گنج دانش به گیتی کجاست کرا گنج دانش بود پادشاست
گرشاسپنامه ۹
/
۱۹۵ و ۵۲ و یا این بینهای نغزه مدان به زدانش یکی خواسته که باید همی از دهش کاسته روان را بود مایه زندگی رساند به آزادی از بندگی بدین جایت از بد نگهبان بود چو ز ایدر شوی توشه جان بود از دانش به اندر جهان هیچ نیست نن مرده و جان نادان یکی است
گرشاسپنامه ۸۳
/ ۱۸۲ بجلو در بیت زیر بکار انداختن اندیشه را در راههای گونه گون مایه فزونی دانش دانسته
میاسای از اندیشه گونه گون که دانش ز اندیشه گردد فزون
گرشاسپنامه ۴۱
/
۴۹۵ فردوسی این سخن را به گونه ای دیگر گفته است:
چو دیدار بابی به شاخ سن بدانی که دانش نیاید به بن….