هر چند ما به اندازه همه آنان که پیش از ما بوده اند نز پسته ایم، اما می توانیم در کارهاشان بنگریم و در سر گذشتهاشان بیندیشیم، و در آنچه از آنان مانده، برویم و ببینیم تا چون یکی از ایشان گردیم، بلکه با آگاهی که از کارهاشان به دست می آوریم به لطف و عنایت پروردگارمان می توانیم چنان شویم که گویی با نخستین تا پسینشان به سر برده ایم. سوگند به قلم و آنچه می نویسند ..
به خدا که ، سخن درست است و از روی بازی نیست ، حقیقت است و دروغ پردازی نیست. مرگ است که منادی آن دعوتش را شنواند، و سرود خوان آن همه را شتابان خواند پس انبوه مردمان فریفته مان نگرداند – که هیچ کس سرانجام زنده نماند – آن را که پیش از
خودمان بود دیدیم ، که مال فراهم آورد و از فقر ترسید ، و به آرزوی دراز ، از عاقبت نیندیشید. مرگ را دور پنداشت و ناگهان بر سر او رسید. او را بی آرام از وطنش براند و از جایی که در آن ایمن بود بر خیزاند. بر چوبهای تابوت برداشته ، مردان آن را با سرانگشتان گرفته به نوبت از دوش این به دوش آن گذاشته. آیا ندیدیم آنان را که آرزوهای دور و دراز در سر داشتند ، و کاخهای استوار می افراشتند، و مالهای فراوان می انباشتند، چگونه خانه هایشان گورستان گردید ، و گرد آورده شان تباه و پریشان ، و مالهاشان از آن وارثان ، و زنانشان در خانه این و آن؟ چیست دنیا از خدا غافل بدن نی قماش و نقره و میزان و زن نه بر کرده نیک می افزاییم ، و نه عذری توانیم خواست از کار زشت و ناخوشایند….