گرشاسب سام نریمان، که اسدی طوسی و خواجوی کرمانی – شاید هم سرایندهای دیگر که همنام خواجو بوده – منظومه های گرشاسب نامه و سام نامه را، با استفاده از روایات حماسی کهن و نیز با بهره گیری از قوه خیال و پندار خود، در وصف پهلوانی های او سرودهاند، چهره ای است از چهره های اساطیر ایران آریایی که نامش و قدیم ترین اخبار پراکنده درباره کارکردهایش، هم در نامه اوستا و هم در منظومه های حماسی هند باستان آمده است. این بدان معنی است که پیشینه پردازش دستکم بخشی از اسطوره گرشاسب به دورانی می رسد که نیاکان مشترک ایرانیان و هندوان با هم میزیستند. زندگی در آن روزگاران کهن سامان دیگری داشت. شیوه معیشت شبانی و گله داری، که در آن عصر معمول بود، ایجاب می کرد که دشمنی و جنگ و ستیز مداوم با خویش و بیگانه، بسان یکی از مقتضیات ناگزیر نظام قبیله ای، به صورت امری عادی درآید. از این رو، قبیله و فرد، جدا و با هم، ناچار بودند که همواره بر توان رزمی خود بیفزایند و آماده و زیناوند (مجهز) و ستیزه گر و پرخاشخر باشند تا بتوانند، از یک سو، در برابر نیروهای ناسازگار و گزاینده گیتی ایستادگی کنند و از سوی دیگر، یارای آن را داشته باشند تا با دشمنان دژخیمی، که از هر سو پیرامونشان را گرفته بودند، در آویزند؛ دشمنانی که در کمین بودند تا یکباره بر حریم قبیله بتازند، چراگاه ها را بگیرند، گله و رمه را به یغما و زنان و کودکان را به بردگی برند. بدیهی است که در چنین دورانی، همانند همه ادوار دیگر، نهادهای اجتماعی، آیین های دینی، باورها و ارزش های اخلاقی جامعه را، ضرورت های اولیه زندگی تعیین می کرده است و بر سر دفتر معالی و ارزش های چنان جامعه ای، آرمان پهلوانی قرار داشت که، در تحلیل نهایی، از دو سزاواری و برتری ساده مردانه تشکیل میشد: پارستن و توانستن؛ پارستن برای آن که مرد بتواند خطر کند، به کام…..